مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
رادمردی مهربان با دست های پینه دار در میان کوچه های شهر غربت رهسپار کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش کیست این مرد غریبه، با لباسی وصله دار؟ کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش ماه می گرید برایش چون دل ابـر بهـار نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم میشود چـاه می داند دلیل گـریه های ذوالـفـقـار در کنار چاه هرشب ایستـاده جـبـرئـیـل تا تکاند از سر دوش عـلـی گرد و غبار چند سالی هست بعد مـاجـرای فـاطـمـه لرزشی افتاده بر آن شانه های استــوار قامت سرو بلندش در هلال افـتاده است زیر بار رنج های تلخ و سخت روزگار جای رد ریـسـمـان های زمخت فتنه ها سال ها مانده است بر دست کریمش یادگار |